اول اینو بگم
هر زمان ک ما بحث یا دعوامون بشه معمولا من پیشقدم میشم یا میرم برای صحبت حتی شده توی عقد شده که ی هفته ام حرف نزدیم و اون جلو نیومده و دیگ عادت کرده
من دوسندارم سردی بینمون اتفاق بیوفته ولی متاسفانه برای اون تبدیل به عادت شده
حتی حرمت هام از بینمون برداشته شده با وجود اینکه عروس و دومادیم
همسر من مرد خوبیه ها ولی زود از کوره در میره و بددهنه
بارها سره این موضوع بددهنی صحبت داشتیم ولی متاسفانه تغییری نکرد
روز پنجشنبه من با یکی از دوستانم قرار خرید داشتم ک زیر مانتوم تاب پوشیدم ک همسرم خوشش نمیاد و چند بار تذکر داده
منم لباس برای زیرش نداشتم و اونو پوشیدم ولی خودمو کیپ میکردم و قول دادم ک میرم لباس میگیرم ولی کلی بهم بد و بی راه گف و تهدید کرد ک حق ندارم برم
منم با همسرم رفتم محل کارش و اونجا با دختره قرار گذاشتم و رفتم نمیتونستم ب دلایلی دختره رو بپیچونمش
همسرم باهام قهر کرد منم شب اومدم باهاش شوخی کنم ازش نیشگون کوچولو گرفتم اونم روم دست بلند کرد و با قدرت کوبید به بازوم کبود شد
منم از ناراحتی بش گفتم لنت به کسی ترو تربیت کرده و تا الان سر اون جمله باهام قهر کرده و باز کلی بهم حرف زد آخه خودش شبیه این حرف بهک زده بود قبلاً
گف ی بار دیگ اسم خانواده منو به دهن نجست بیاری فحش ب خانوادت میدم ک س نسل قبل و بعدتون بسوزه درصورتی ک مادر من خیلی خوبی کرده و عزت و احترام زیاد گذاشته ...
حالا با این اوصاف برم برای صحبت یا ن خلاصه دیگ برام ارزش و احترام قائل نیست دیگ دستشم بلند شده