منم ۱ماه هست اختلاف ما سر اینه پول میدیم خوبیم پول نمیدیم ناراحت هستن و تیکه میندازن منم خودم دیگه ن زنگ زدم ن پیام
حالا ماه دیگه تولدش هست نمیدونم باید چیکار کنم
شما نیشه منو راهنماییم کنید برا تولدم گل گرفته بود و کیک
من کیلومتررررها فاصله دارم
خواهرشوهرم ب من نگفته زنگ بزنید ولی ب همسرم زنگ زده گفته
منم ب همش م گفتم بیخود کرده سرش تو زندگی خودش باشه
ن بخوام اگه در حد یه زنگ
من از زندگیم بگم بخداااا دلتون آتیش میگیره
و اینکه اینا ب روم میخندن ولی پشتممممم همش غیبت میکنن ۲ماه موندم خونشون از آبشون گرفته تا نمکشون و گوشت و …. رو هم من گرفتم
ولی با این حال ما رو فقط بخاطر خرجمون آدم حساب میکردن
الان یه ماشین گرفتیم شنیدن دارن میسوزن زنگ همسرم زدن که اره چرا خریدی و فلان
موندم بخدا
منم مثل تو
دو سه سال خودم عین کنیز براشون کار کردم مادرشوهرم دست ب سیاه و سفید نمیزد خرج خونه هم با ما بود
همش دعوا میکرد ازم ایراد میگرفت انگار کلفت خونشم منم اخرش بریدم دعوا کردم
خیلی سلیطه هست بهم گف از پسرم جدا شی فلان دلم شکست دیگ طاقت یه لحظه موندن نداشتم اومدم خونه اجاره کردم خواهرشوهرم دستش درد نکنه خیلی هوامو داشت برا همین میگ رومو زمین ننداز
بهش گفتم نمیتونم مادرتو ببخشم دست خودم نیس ی حرفایی بهم میزد ک هیچ مادرشوهری تا حالا ب عروسش نگفته
الانم نمیدونم چیکار کنم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
