2777
2789
عنوان

داستان زندگی که خیلی سخت ولی گذشت

| مشاهده متن کامل بحث + 24773 بازدید | 117 پست

بعد رفتنشون به محمدحسین پیام دادم دلم خون بود انگار رو فضام سر بودم گریه نمیکردم گفتم تموم شد بازم جواب باشه بود نفهمیدم کی رفتم ازمایش خون کی بله برون گرفتن حتی لباسم نخریدم یادمه تو اریشگاه خواهرام لباس اوردن بغلم کردن گفتن دیگع بیخیال شو باور کن شدنی نبود اون درجا زد  

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

به خودم اومدم ۳ اردیبهشت بود سر سفره عقد حتی اون لحظه تو ذهنم گفتم چی میشد جا عماد محمدحسین بود بعدم بغض کردم قران باز کردم نور اومد خوندم دل دادم دست خدا بله 

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

بعد اون موقع بود که تازه فهمیده بود جدی من ازدواج کردم خطمو عوض کردم از طریق دوستا مشترکم پیدا کرد زنگ زد میگفت جداشو ولی گناه یکی دیگه چی بود من تا شیش ماه هیچ حسی به عماد نداشتم  خیلی سختی کشیدم که خودش داستانه

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

بعد شیش ماه دیگه نتونستم تو اون شهر بمونم جایی که خاطرم توش بود شیش ماه دوم خونه مادرشوهرم بودم اومدم ساری شوهرم مجبور کردم عروسی بگیره یکسال اول تا چهارماه نزاشتم بهم نزدیک بشه چون عشقی نبود ذهنم خالی نبود کارم گریه بود پشیمون بودم از مردا متنفر بودم وقتی که ازدواج کردم اومد دوباره سراغم من نمیخواستم دیگه خیلی دیر بود من انمومقع میخواستم حامی باشه تنهام نزار. خیلی بد بود اوایل ازدواجم چقد عماد اذیت کردم چقد دعوا مشاجره بحث خداروشکرررررررررر الان خوبم شوهرم مرد خوبی دوستم داره منم دوستش دارم مطمعنم دوست داشتنش واقعی اینکه چی شد این داستان زندگی گذاشتم بعد چند وقت امروز طرف پیام داد ۱۷ روز دیگه عروسیمه خوشحال میشم بیای خبرشو داشتم از دوستان شنیده بودم یکبار جدا شد این ازدواج دومش 

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم
باید بپاش میموندی چون پا به پات سختی کشید

خودش گفت برو گفت تموم دیگه نمیام اون خواست من چندماه التماس کردم شاید پشیمون شه ولی خیلی دیر پشیمون شد

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم
خوشبخت بشی عزیزم چقد سخت

مرسی دوستم امیدوارم همه به اونچه لیاقت دارن برسن

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم
😄😄😄

فک کن عروس من ببینه با اون لباسش دور تا دور سالن دنبالم بدو که بکشم 😰😰😰😰

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز