2777
2789
عنوان

داستان زندگی که خیلی سخت ولی گذشت

| مشاهده متن کامل بحث + 24773 بازدید | 117 پست

بعد پیام با همون شماره گوشیم زنگ خورد دستام میلرزید خشم نفرت عشق دلتنگی خدایا دلتنگی دلم براش تنگ شده بود همه تماساش بی پاسخ گذاشتم پیام داد ترو جون من بردار مجبور بودم میدونی میخوامت کاش جای کن وتو عوض میشد مجبور شدم بی منت بخاطر تو مجبور شدم همین کافی بود برای حماقت بعدی دلم ریخت چقد خوب بود راست میگن عشق ادمو کور میکنه کور بودم خرررر بودم نفهمیدم چ جوری جواب دادم از تماسش همین یادم حرفای تکراری خواهرم اینکه  مجبورش کردن ترس از ابرو خدایاااااا چقد صداش گرم بود لعنتی دوستش داشتم حالا حرف دوست داشتن بود بهم گفت جان عزیزم کارا درست میکنم بیا یکم ملاحضه کار باشیمممم برات ی خط ی گوشی میخرم با اون پیام بده تا همه چی درست شه 

ازم خواست قبل رفتنش به تهران ببینمش دل هردومون تنگ بود تا حالا تنها نبودیم دیدارمون شد خونه مادربزرگش انروز مامان بزرگش رفته بود خونه اینا اونم کلید کش رفته بود فقط یکساعت وقت داشتیم وقتی رسیدم چه عذابی کشیدم ترسیده بودم عقل میگفت نه اگ ی چیزی بشه دلم میگفت برو اشکال نداره وقتی رفتم پشت در بود یادمه سرم بوسید گفت بیا بشین تو حیاط میترسم ی وقت خطایی ازم سر بزن اون یکساعت شد حررررف قوووول وقرار امید به اینده بهم قول داد هر چند وقت بیاد بهم سربزنههههه

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

عید بودد دلتنگی من زیاد زیاد شده بود راستش بگم اصلا اون سالا از خانوادم یادم نمیاد تمام فکر وذکرم محمدحسین بوووود تمام عید افسرده بودم این بگم درسام به شدت ضعیف شده بود تو خودم بودم چند وقت گذشته بود قرار بعدی دیدنمون ۲۹ فرودین بود تولد محمدحسین خدایاااااا چقد حالم خوب بود تمام شهریه دانشگاه دادم واسش تولد گرفتم دوستا دانشگاه دوستا مشترکمون گفتم واسه کادوش ی وام ۴۵۰ تومنی گرفتم واسش هندزفری بلوتوث وکفش خریدم چ تولدی بووود خوشحال بودم محمدحسین خوشحالتر حال جفتموون خوب بود بهترین خبر همون روز بهم داد که دیگه تهران نیست برا همیشه برگشته چقد عالی حالا بازم فاصلمون چند قدم بود 

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ولی انگار چرخ فلک همیشه سر لج داشت باهامون هوا گرم بود من بخاطر مشروط شدنم ترم تابستون گرفته بودم محمدحسین موتور شاسی گرفته بود خدایا من چقدر نترس شده بودم اومد دنبالم من از اون طرف خیابون صدا زد من لعنتی حواسم فقط پی محمد حسین بود نگو دامادمون از بالا ساختمونی که زیر دستش بوووود ما رو دیده بود وقتی انروز برگشتم از دانشگاه همه چی مادرم فهمیده بوود اخماش توهم بود کشیدم کنار بهم گفت این بود جواب محبتام سرمون شیره مالیدیم پدرت اگر بفهمه زندت نمیزاره شهر ما کوچیک ومذهبی بود این چیزا بی ابروی بود وای که چقد خجالت کشیدم مادرم ازم قول گرفت تموم کنم وگرنه میره میگه به بابا باز همه چی از اول شروع شد حالا دیگه  چ خاکی باید به سرم بریزمممم  محمدحسین اولین بار بود دیگه اشکش درومده بود بهم قول داد بی فوت وقت بیاد خواستگاری ولی مامانش راضی نمیشد حالا خواهرام همه چی فهمیده بودن و ی جورای به گوش به پدرم رسونده بودن ولی فقط گفته بودن همدیگر میخوان همین شد بابا سر لج انداخت 

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

حالا نه پدرم راضی بود نه مادرش یکبار به زور اومدن بابا ردشون کرد نزاشت توخونه بیان محمدحسین واسطه فرستاد همسایه امون بازم نشد دیگه نزدیک سه سالونیم شده بود ما یواشکی هنوز باهم بودیم ترم اخر دانشگاه بودم که همه چی بهم ریخت مامانش جلو پدرم گرفته بود آبروریزی کرده بود حالا بابام در جریان همه چی بود وقتی رسیدم نفهمیدم چی شده فقط اوضاع وحشتناک بود پدربزرگم حالش بد بود خونه ما بود موقع خواب پدرم با چهره عصلی وحشتناااک وای ما خیلی از پدرم حساب میبریم حتی الان بهم گفت جریان چی منم گفتم میخوامش فردا صبح که شد پدربزرگمو پدرم راهی کرد خونه عموم مامانم از ترش زنگ زد خونه خواهرام همه اومدن بابام ی کتک حسابی بهم زد نگم از کتک هنوز بعد چندسال جاش درد میکنه رحم نکرد زد زد زد انقد که خودش بی حال شد ولم کرد هیچ کس جرات نداشت نزدیک بشه بعدم رفت سراغ محمدحسین با دوستش تو پاسگاه دست به یکی کرد واس ترسوندن محمدحسین ازش شکایت کرد به جرم دزدی مقداری پول از تو ماشین محمدحسین به هیچ دلیلی بازداشت شد تو همه اون کتکا گوشیم مصادره شد وموند اون گوشی مخفی تو لباس زیرم که خدای شد تو اون همه کتک بیرون نیفتاد فقط شکسته بود تنم زخمی کرده بود ازاون همه روزا که میگذشت از طریق خواهر کوچیکم محمدحسین بعد سه روز بازداشت ازاد شده 

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

بازم بی قراری بود حالت دیگه سرلج افتاده بودم دیگه دانشگاه نمیزاشت برم چندماه تو خونه زندانی بودم ی روز که دوستم اومد دیدنم مامانم تمام مدت زیر نظرم داشت که ی وقت چیزی ردوبدل نکنم از غفلت مامانم سواستفاده کردم گوشی دادم برسون به محمد تعمیرش کن البته اونم به واسط محمدحسین اومده بود میگفت ی کتکم اون نوش جان کرده خیلی بی قرار منه گوشی که دادم یک بعدش تو احیا تونستم پس بگیرم فکر کنین چقد طولانی شب وروزم گریه بود اما از ترس پدرم جرات گریه کردنم نداشتم زندگی خیلی بهم سخت گرفته شده بود عشق محمدحسین توتمام وجودم بود نزدیک هفت هشت ماه از این جریانا گذشته بود که حالا مامانش راضی شده بود دلش به حال ما سوخته بود یکبار دیگه اومد سراغمون واسه خواستگاری وای همین بهانه شد واسه کتک بعدی چه کتکی بود صبح شروع شد ظهر تموم شد به محمدحسین پیام دادم دیگه نمیتونم بیا فرار کنیم کاری که نباید میشد من از غفلت همه جیم زدم ی نامه گذاشتم من رفتم 

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

وقتی دیدم فقط گریه میکرد میگفت خالا کجا بریم من گذاشت خونه خواهرش که ازهمه بهتر بود مطلقه بود حال من خوب میفهمید محمدحسین رفت خونه میدونست بابام میره سراغش میخواست انکار کن تا کم کم پدرم راضی بشه 

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

اون شب به پسر داییم پیام دادم مراقب مامانم باش ما باهم خیلی جور بودیم هرچی اصرار کرد جریان چی نگفتم بعدها شنیدم ی کتکم اون خورد از دست بابام چون فکر میکردم جامو میدونه فردا صبح زود به عموم زنگ زدم بگه من خونه اونا بودم من تمام مدت اون شب تو امامزاده خوابیده بودم 

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

میدونم عموم باور نکرد بعدم پدربزرگمو وعموم شدن واسطه که پدرم رضایت بده میدونستم خونم حلال اگ برسم خونه توسط عموم رفتم خونه خواهرم خواهرم درو رو من قفل کرد تو اتاق تا ی هفته اونجا بودم تا عصبانیت پدرم فروکش کنه  بعد ی هفته با با دامادمون رفتم مشاوره وای پدرم اینا اومدن همون جا نزاشت صحبتا مشاور تموم بشه شروع کرد زدن هرچی حرایت خواست جلوش بگیره نشد یادمه از پله ها پرتم کرد پایین 😭 بعدم حسابی همونجا زدم پرتم کرد تو ماشین بمیرم برا مادرم از همون جا رفتیم تو ی بیابون ی چوب کلفت از پشت ماشین دراورد حسابی زدتم دوباره حاضرم قسم بخورم از اون چوب قطعه های ریزی موند چون تو تنم خورد شد ی دندده ام شکست دندون جلوم دندون سمت راستم همه خورد شده بود لحظه اخرم ی سنگ بلند کرد بزن تو سرم ولی گریه افتاد انداخت کنار صورتم 

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

وقتی بردنم خونه حالم خیلی بد بود انگار جنازه ای بودم همه منتظر مرگم بودن چقد سخت بود فقط بالا میاوردم تند تند بخاطر دنده ام نفسم تنگ بود دندونام درد میکرد حالا دیگه پدرمم گریه میکرد به حالم چه روزای بود همه دنبال خونه بودن واسمون که از اون کوچه بریم

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

نمیدونم اون گوشی چی شد حالا تنها راه ارتباطی قطع شد بود بعد چند وقت رفتیم خونه جدید دیگه هیچ راهی نبود من دیوانتر و جری تر از قبل شده بودم ولی پدرم مهریون تر شده یود گذاشت برم کلاس رانندگی بعدم برام ماشین خرید ی اردی یشمی از محمدحسین خبر نداشتم تو همون گیر ودار کلاسا رانندگی ی تلفن کارتی خریدم به محمدحسین زنگ زدم یادمه صداش میلرزید وبازم شروع رابطه وگوشی جدید حالا دیگه همه چی یواشکی یواشکی بود یکسال باهر بدبختی گذشت محمدحسین مثل قبل نبود سرد شده بود تو حرفاش میگفت بهتر یکمون ازدواج کنه ولی تو ازدواج کن که واسه تو راحتر باشه دلم خیلی میشکست میدونستم ناراحته خودشم ولی خب چاره ای نبود بعد ی روز که داشتم میرفتم خونه خواهرم خودشو بهم رسوند گفت سوارشو کارت دارم اونروز خیلی حرف زد گریه کدرم گریه کرد گفت تموم کات خسته شدم دیگه حاظر نیست غرورشو بزار زمین وای خدایا ما نزدیک پن سال باهم بودیم مگه میشد بهم گفت ازدواج کن این حرفش واسم گرون تموم شد من خیلی سختی کشید تو فامیل ابروم رفته بود نقل مجالس بودم از وقتم درسم هزینم زدم بخاطر این عشق یعنی این بود نتیجه

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

خیلی حالم بد بود دیگه 😦 تمام تماسا کم شده بود ولی بود پیاما هر ی هفته یکی یا دوتا شیش ماه گذشت ۲۰ فرودین بود یکی اومد خونمون با پسرش مامانم واسه زایمان خواهرم اونجا بود تو اشپزخونه بودم ی پسر سوسول موسیخ سیخی یقه باز اومد از دستشویی بیرون قشنگ یادمه چنان اخمش کردم بنده خدا ترسید گفت پدرم کجاست با دست اشاره کردم تو ایوان موقع سفره پهن کردن باباهه رو دیدم بعد ی هفته پدرم گفت داره برات داره خواستگار میاد من گریه میکردم میگفت اشناست میگفتم نه ترخدا نه بعدم گفت همونان که انروز من دیدن من چقد جیغ زدم من زن سوسول نمیشم این همه گیر دادی که زن سوسول بشم بعدم خندید این پسرشون نه یکی دیگشون دانشجو ریاضی محضه خیلی خوبه اروم واسه تو کل شق خوبه کل ی هفته گریه کردم تو پیامام به محمدحسین گفتم فقط گفت باشه 

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم

دیگه یجوری شده بودم مدام نقشه میکشدم با خودم حرف میزدم به مامانم گفت باشه بیان ولی ولی تو اتاق میگم بهش از رو احباره من نمیخوام وقتی اومدن شام اومدن من از اتاق بیرون نرفتم لج کرده بودم میدونستم کتک دیگه در راه حالا الان که نه بعد رفتنشون حتمی خانواده دوست پدرم گذاشتن بر پایه حجب وحیا نمیدونستن تو دلم چه اتیشی بر پا  بعدش انقد صدام زدن مجبور شدم برم نه چادر پوشیدم نه چایی بردم حتی نگاه نکردم ببینم طرف کی هست عین بخت  ونحس نشستم موقعی که  گفتن برن حرف بزنن دل تو دلم نبود نقشم عملی کنم هنوز ننشسته بودیم خواهرمو فرستادن داخل دسته گل اب ندم منم با پرویی بیرونش کردم وقتی سرمو اوردم بالا ی صورت دیدم با دوتا چال ودندونهای ردیف وسفید نمیگم دلم ضعف رفت نمیگم عشق بود نه هیچکدوم من سرم جای دیگه بود فقط به دلم نشست  کلی حرف زدیم  میگن اگه قسمتت ی جایی باشه اگه زمین بری واسمون همین میشه من اونشب لال شدم همه گذاشتن بر مبنای جواب مثبت مادر عماد همون داماد همون شب گردنبند گردنم کرد

من دوبار عاشق شدم یکبار با دیدن لبخند یار بار دیگر لبخند تو فرزندم 😍 تو جانی و یارم جانانم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز