طبقه بالاشونم خوابیده بودمدیدمداد میزنه سمیرااااا سمیراااا فک کردم چی شده واقعا ترسیدم تا بلند شم دیدم ایفونشون رو یکی از همسایه ها که الزایمر داره میزنه خودشم حموم بود نمیتونست باز کنه منم از حرصمباز نکردم چون خرابمبود باید پله میرفتم پایین ضربان قلبم جوری رفته بود بالا از ترس که نگو
دید من جواب نمیدم اونیکی پسرشو صدا زد اونم ترسید زود رفت پایین درو باز کرد مادرشوهرم گف بهش که تو برو یالا با من کار داره
مشتاق شدم که ببینم چیکارش داره دیدم پول داد به مادرشوهرم اینم خیلی تشکر کردو فلان ....😐😐😐😐داره پولای بدبخت رومیگیره پس انداز میکنه واسه خودش چند وقتیه میبینم ست سرویس خوری اینا میگیره نمیخوام تهمت بزنم که با پول اون گرفته یا نه ولی با چشای خودمدیدم که از اون زنهپول گرف 😐😐😐زنه هم گف ببین برات پول آوردم اینم گف لطف کردی و فلان
به شوهرم بگم به نظرتون بگم به خاطر چندر غاز اون زنه منو دیوونه کرده امروز
میخوامعفریته بازی در بیارم از این خونه بریم چون واقعا تحملم تموم شده خسته شدمدیگه