خانومای متاهل نظر بدین
چند روز به همسرم مشکوک بودم اولش بخاطر بارداریم می خواستم پیگیر نباشم به خودم گفتم اگه چیزی ازش بفهمم یا داخل گوشیش ببینم حالم بد میشه بعدشم با بچه تو راهیم چه کاری از دستم بر میاد
اما خیلی اتفاقی چشمم به رمز گوشیش افتاد لحظه باز کردن گوشیش دیدم ازش
وسوسه شدم حموم که بود گوشیشو باز کردم
دیدم با یه خانومی در حال آشنا شدنه رفته دیدنش گل براش خریده کلی هم قربون صدقش رفته
اولین بارش نیست که خیانت میکنه توروخدا سرزنشم نکنید که چرا وقتی خیانت کرده باردار شدم اولا که کلی قسم و قرآن میخورد که اشتباه میکنی.دوما حاملگیم یه جورایی ناخواسته بود و شوهرمم خیلی مشتاق به بچه دوم بود بخاطر همین گاهی جلوگیری نمیکرد
الان برخلاف بارهای قبل که متوجه خیانتش میشدم کلی به هم میریختم و ناراحت میشدم ولی الان خنثی ام
خیلی ریلکسم انگار برام دیگه اهمیتی نداره انگار قیدشو زدم انگار مثل قبل دیگه دوسش ندارم و برام اهمیتی نداره
تنها چیزی که اذیتم میکنه ادامه دادن با این آدمه
با وجود بارداریم انگار نه راه پس دارم نه راه پیش انگار محکومم به تحمل کردن
از دیشب که فهمیدم هیچی به روش نیاوردم خبر نداره که متوجه شدم
به نظر شما چیکار کنم راه درست چیه؟
مادر و پدر ندارم
فوت شدن خواهرام خیلی خوبن اما خب خونه داماد که جای مناسبی برا رفتن و موندن نیست