2777
2789
عنوان

داستان او هرگز زیر قولش نمیزد

74 بازدید | 1 پست

بازم مثل همیشه با اون نگاهه مهربونش خیره شده بود به من 


با عشق نگام کرد و گفت :یعنی میشه قسمت من شی؟


سینمو از عطر تلخش پر کردم عطرش تلخ بود مثل همیشه تلخ و سرد ؛ نگاهمو دوختم به چشمای لبریز از محبتش و گفتم:اگه قول بدی پشتمو خالی نکنی دستامو ول نکنی هیچوقت ، ایشالله بهت بله میدم خندید اما با نگرانی با دلهره خنده ای که پشتش هزاران حرف نگفته بود ازون خنده ها که دل هر دختریو آب میکرد


گفت:قول میدم ، قول مردونه ، میدونستم قولش قوله ثابت شده بود!


ذوق زده خندیدمو در آغوشش گرفتم 


حیف که وقت رفتن بود ،مثل همیشه مرا محکم به خود فشردو نگاهشو ازم گرفت تنها یک جمله گفت فردا پنجشنبه خدمت میرسیم مواظب خودت باش 


پنجشنبه شب شد از استرس نمیدونستم چیکار کنم همه چیز آماده و مهیا بود اما امان از استرس و دل بیقرار من و لرزش دستام که بیانگر همه چیز بود...


به خودم در آینه‌نگاه کردم زیبا بودم! اما نه اندازه آن بهش حسودیم شد او همیشه بهتر از من بود اما مهم این بود که مال من است قلبش برای من میزند 


تلفن زنگ خورد تنها یک‌ چیز میدانم نیامد ! آری او رفته بود رفتنی بی بازگشت ولی او قول داده بود او که زیر قولش نمیزد هرگز !

قیمت آدمارو موقعیت و زمان مشخص میکنه تو خوشیا که همه ی قیمتن!دل نبند به خوشی های زود گذر اینو الان‌ خوندی ولی بعدا میفهمی..به خودتم‌اعتماد نکن اعتماد دو سر باخته زندگی مثل ی تئاتره با تجمع نقاب ها‌...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز