هفته بیست بودم و بچم کاملا لقد میزد و سونوهم رفتم گفت کوچولوت همه چیزش خوبه دخملم قلبش تا دقیقه اخر می زد ولی متاسفانه کیسه ابم پاره شده بود و اون محکوم بود که دیگه پیش خواهر و بردارش نیاد
اون محکوم بود وقتی قدم توی این دنیا میزاره پاهای کوچولوش اینقدر کوچولو باشن که نتونن حتی به زمین لقد بزنن و بگن من میخوااااممممم زنده ببمونمممممم
رقیه جونم دسته گلم مثل فرشته ها پرکشید دوروزه که دیگه پاهای کوچیکشو به شکمم نمیزنه دیگه وقتی دستمو میزارمروی شکمم تکون نمیخوره که بگه من هستم بچم وقتی زیر پاهای من که زایمان کرده بودم جون می داد من باهاش کلی حرف زدم گفتم نکنه منو فراموش کنی منو بابا خیلی دوستت داشتیم مامان جان ماهمه کارکردیم که تو سالم باشی اما خواست خدا بود سلام منو به حضرت زهرا که اون دنیا مراقبت هست برسون
رقیه خوشگل من چقدر ناز خوابیده بود قربون قدو بالای فسقلت برم مامان
خدایا چجوری این بااین درد کنار بیام
الحمدالله علی کل حال