بدترین یا سخت ترین روز زندگیتون می بوده و چرا

سال ۱۴۰۰ حامله بودم کرونا گرفتم پسرم ۷ ماهه ب دنیا اومد 

ب حای این ک مامانم منو جمع کنه اومده بود اونم کرونا داشت شوهرم منو و مامانمو جمع میکرد پسرم بیمارستان بود بعد ده روز دیدمش

اخر سر ب مامانم گفتم تو‌کمک نمیکنی حداقل کار سرم ننداز پاشو برو خونت 

حمامم حتی شوهرم منو میبرد انقدر ک حالم بد بود 

۱۱ اردیبهشت امسال 

چراشو نمیتونم بگم ولی مرگو تجربه کردم

وقتی سلامتی نباشه کوه طلا پیشت باشه نمی خواهی 

لطفا برای سلامتی دعا کنید

همسرم طفلکم کرونا دلتا داشت با ۴۰ درصد درگیری ریه تو یک اتاق یک ماه خودشو قرنطینه کرده بود

کسی جرات نمی‌کرد بیاد خونه مون 

من و پسرم هم داشتیم اما خفیف ...

باور کن الان نوشتم اشکهام میان 

هیچ وقت اینقدررر تنها نبودم 

۲۰ دی ۱۴۰۳ به خاطر خانواده از خونه فرار کردم

روز تولدم😂ناخاسته بودم وقبلش مادر پدرم تصادف کرده بودن

طی یک سال اخیر هم هر جور حرفی میشد تو صورتم گفته شد و تمام آدمای زندگیم از زندگیم خارج شدن

متأسفم عزیزم ان شاالله از این به بعد فقط خوشی و سلامتی باشه براتون.منم خیلی پیش اومده اینجوری تنها موندم واقعا سخته الآنم نزدیک زایمان که شوهرم میگه نه جایی برو و نه کسی بیاد دارم از غصه میمیرم

شبی که بردار تو بغلم چشماشو بست  برا همیشه رفت از کنارم

ممنونم عزیزم 

چهار ماه پیش زایمان کردم تنهای تنها بودم غصه نخور میگذره

دعا کن برام خوب بگذره خیلی سخته 

میگذره عزیزم ...