برگ های خزان پاییزی نرم نرمان زمین را میپوشانند تا به عالم و آدم بفهمانند وقت آمدنست، پاییز دارد قدم های مبارکش را بر زمین میگذارد تا عاشقان دوباره به خیابان ها بیایند و ترنم های عاشقی شان گوش تمام فلک را کر کند
وقت پیوند های پاییزیست، زیر سرمای پاییزی ، باران گونه ات را نوازش میکند ،موهایت را نم دار میکند
برق چشمان دلربایت ،زیر آسمان ابری شهر مانند ستاره ای میرقصد وقتی چشمانم را هدف دلبری قرار میدهی
رد لبخند لب هایت زیر باران سرد پاییزی که میلرزد از خنده های مبهمت شادی به قلب گرفته ام میآورد
پاییزست ، گاهی غمگین و گاهی شاد اما
زمستان است که میتوان با آمدنش صدای قهقهه های دلفریبت. که گوله های برف را پرتاب میکنی گوشم را نوازش کند
ذره های کریستالی زمین را میپوشانند تا یادآور شادی و امید زندگی باشند ، تنه های ظریف درختان را برف های سپید میپوشانند تا لباسی بر تن عریان درخت های خفته باشد
زمستانی پر از همدلی و دلتنگی اما شادی و امید زندگی جدید
عاشق پاییز هستم این متن رو هم خودم نوشتم بنظرتون خوب شده؟