شب مهمونی خونه عموی بزرگ شوهرم بودیم . تقریبا ۵۰ نفر یکم کمتر یا بیشتر . پسرعموش برگشت گفت احسان ماشینتو چرا فروختیییییی . با لحن نیش و کنایه . شوهرمم گرفت چیه منظورش گفت دیدم ماشین چینی واسه ندید بدید هاست فروختم یکی آقاییش رو بخرم
چند وقت پیش شوهرم بهم خیانت کرد با دوست دختر سابقش . خودش بهم اعتراف کرد که یه مدتی باهاش دوست بوده چند باری هم باهم بیرون رفتن بهش پول هم داده چندبار . بعد کلی مشاوره و بحران های روحی وحشتناکی که گذروندم تصمیم گرفتم به زندگیمون یه فرصت بدم . اوضاع خانوادگی و روحی فوق العاده بدی داشتم و طلاق و جدایی واسم راحت نبود . شوهرم برای این که ناراحتی های مم کمتر بشه یه سری کارها کرد که یکیش فروختن اون ماشین بود . فعلا هم چیزی جاش نخریده
این کاربری دیگه تو نی نی سایت فعالیت نخواهد داشت . خوبی و بدی دیدید حلالم کنید
حالا نمیدونم از کجا پسرعموش قضیه رو میدونسته تو جمع عمدا اونطوری گفت که اره میدونم دلیل فروختن ماشینت چیه . چند نفری هم ریز خندیدن از جمله زنش . کله ام داغ کرده بود داشت منفجر میشد . حس تمسخر و تحقیر و توهین به شخصیت و غرورم رو داشتم .
این کاربری دیگه تو نی نی سایت فعالیت نخواهد داشت . خوبی و بدی دیدید حلالم کنید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چون با این کار همسرت اعتماد به نفست پایین اومده این فکرو کردی، مگه شما خیانت کردید!! شما خانمی کردید و فرصت دادید، خانواده ی همسر هم دیوونه نیستند کار شوهر را به رخ بکشند که شما عصبی بشید و زندگیتون به خط بیفته!!! اگه هم خجالتی بوده شوهرت باید بکشه نه شما.