دعایی چیزی بلدید
از هفته ی پیش شنبه گم شده
من مغازه داشتم کار میکردم مادرشوهرم اومد گفت شام بزار بیایم خونتون ساعت ۸ رفتم خونه بعد ازون هیچی یادم نمیاد
اصلا یادم نمیاد کجا گذاشتم دستم بود یا نه
پوووف الزایمر گرفتم خیلی هم دارم دنبالش میگردم ازون شب دیگه نیست که نیست
از مادرشوهرمینا پرسیدم قسم میخورن میگن ما ندیدیم اخه گفتم شاید میخوان شوخی کنن یه بار اینکارو کرده بودن
امروزم عروسی میخوام برم انگشترام نیستن
سنگینم بودن دوتاش باهم ۱۴۰ میشه قیمتش
یعنی مثل مرغ گیج از ذیشب تا الان داریم میگردیم با شوهرم هیچ جای خونه نیست
مغازمونم گشتم نیست که نیست اب شده رفته توی زمین