مامانم از صبح ساعت ۵ بیدار میشه نه ملاحظه میکنه کی خوابه کی بیدار پا میشه مثلا خونه تمیز میکنه جارو میکشه انگار کارمنده بعدا نمیتونه بکشه،بابامم ۷ اینا بیدار میشه از صبح تا شب فقط بهم میپرن با داد و بیداد حرف میزنن مثلا بابام میگه صبحانه بده مامانم داد می نه به من چه خودت برو بخور یا مامانم نشسته تلویزیون نگا میکنه صداشو تا آخر میبره بالا،،،،کلا از نظر روحی که آرامش نداریم،ناهار یه روز هست یه روز نیست شامم که خدارو شکر کلا نداریم،تو اتاق تا میشینم با دوستم تلفنی حرف بزنم مامانم به بهونه های مختلف میاد اتاق ببینه مثلا من چی میگم یا عمدا میشینه تو اتاق با لوازم آرایش ور میره،دیگه واقعا حالم بهم میخوره دلم میخواد یه خونه اجاره کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
امکان نداره نتونی تعییر بدی سخته اما میشه اگر اونا به فکر نیستن شما شروع کن میشه
عزیزم الان ۵۰ ساله روال زندگیشون اینه،خیلی بهشون گفتم قبول ندارن تو خونه ما همه چی رو با صدای بلند جنگ و دعوا شروع میکنن،خواهر برادری اینجوری نیستیم ها ولی مامانم آره حتی بابامم کمتره،ولی مامانم غده فقط حرف خودشو قبول داره
کلا خونه پدر و مادر همینه ، اولین جایی که انسان روح و روانش بهم میریزه همینجاست و بعد هم با ورود به اجتماع و برخورد با مردم بدترم میشه . یادمه هشت نه سالم بود روز جمعه بعد یک هفته مدرسه میخواستم یکم بخوابم ساعت ۷ یا ۸ صبح بود از خواب بیدار نشدم پدرم با لحاف و تشک منو بلد کرد انداخت تو باغچه . که چرا مثلا ساعت ۸ بیدار نشدم تکالیف انجام ندادم ، تازه تلویزیونم حق نداشتیم نگاه کنیم