خیلی خودشو میخواد از همون اول زندگی شوهرش هواشو داشته و تو مشتش داره
جاریم خونه داره و شوهرش از صب تا شب سرکار تازه هر چی در میاره میده النگو و گردنبند برا جاریم میخره
بعد تو بارداریش هر شب برادرشوهرم از سرکار میومد میبردش بیرون دور میداد که اب تو دلش تکون نخوره
تازه ممکن بود برادرشوهرم از سرکار بیاد براش شام هم درس کنه
الان زایمان کرده از همون اول شنیدم که نمیخواست اندامش خراب شه یا اذیت شه به بچه شیرخشک میداد
یبار ندیدم بچشو ببره بعد تعویض پوشک ببره بشوره راحت دستمال میکشید یا از همون اول شوهرش کهنه شور خریده بود که مبادا اذیت بشه
تازه بچش ماشالا اروم اروم و نازه و اذیتی نداره از همون اول اینجوری بود
حالا اگه من بودم خودمو دق میدادم که نه بچه شیر خشک نخوره و عذاب وجدان داشتم
تازه خانواده شوهرش کوچکترین حرفی بزنن برادرشوهرم اجازه نمیده بهشون و جاریم به پشمشم نیس