خانوما من یه بچه ۵ ساله دارم
با دوقلوهای یکساله سرجم سه تا بچه کوچیک بخدا گاهی از فشار روانی نفسم بالا نمیاد کل تفریحم اینه اگ بچها خوابیدن بتونم نیم ساعت وقت کنم برم دم در حیاط بشینم هوایی ب سرم بخوره
از وقتی ک زایمان کردم مادرشوهرم دهنمو سرویس کرده هرشب میاد خونم این وسطا خودش نیاد زنگ میزنه من برم ماشینم نداریم بعدم شرایطم طوری نیست کسی برام تایین کنه کی کجا باشم مثلا اگ امروز رفتم خونه مادرم ، اگر فردا هم رفتم(خانه مادرم نزدیک پیاده میرم) میگه دیروز ک اونجا بودی باز چرا رفتی دوروزه بچهارو ندیدم
خب به جهنم ک ندیدی دوروزه یسال ک نیست
پریشب خونم بود فردا شبش دامادش زنگ زد بیاد منو ببره گفتم خونه مادرمم گفت بیام خونه مادرت دنبالت گفتم نه نمیتونم بیام، بعد پشت سرش مادرشوهرم زنگ زد جوابشو ندادم دیگع حوصلش نداشتم مبترسم از کوره دربرم حرفی بزنم بعد پیام داد فلانی خواست بیاد دنبالت گفتی خونه نیستم باز جوابش ندادم ازم حساب پس میگیره خب بهش گفتم خونه نیستم بهتم رسوندع تو دیگ چرا میپرسی باز واتساپ پیام داد گفتم اره خونه نبودم
بهد امروز ظهر زنگ زد گفتم مرسی خودم نهار درست کردم بعد امشب ساعت یازده و نیم زنگ زد خواست بیاد گفتم بچها خوابن گفت یعمی دیگع بیدار نمیشن گفتم نه گفت خدافظ
به شوهرم گفتم مادرت شورشو دراورده خستم کرده بهش بگو داری زیاد روی میکنی از زاییدن پشیمون شدم بخدا گفت خودت زبون درای انقدر بهش بگو ، هیچوقت درکم نکرده شوهرم ک این بار دومش باشه اخرم بهم گفت صداتو ببر