بعد از اون اشتی کردیم هر روز زنگ میزنه کلی بگو بخند ولی خب الان یهو یادم افتاد اشکم در اومد
من فکر میکردم بابام مثل کوه پشتمه با گریه بهش گفتم عمو منو زد ناخونم کنده شده دوساعت خندید برگام ریخت اشکام خشک شد
میگه دلم برات خیلی تنگ شده شنبه بیام کلی بوست میکنم
منم بابت اون موضوع خیلی عصبی ام
چیکار کنم
