البته شایدم تو فامیل ما سخته
من ی اشتباهی کردم با فامیل ازدواج کردم بعدش جدا شدم
پسره مشکل اساسی داشت ولی خواستم جدا بشم چیزی نگفتم واسه همین کاسه کوزه سر من خالی شد
حالا چند سال از اون ماجرا میگذره
ولی اثراتش هست
حرف و حدیث پشت سرمه، بخدا جایی نمیرم ها ولی حرف در میارن
دیشب ی بغضی تو گلوم بود دوستم زنگ زد گفت شب بیا پیشم گفتم لابد خانوادم درکم میکنن میگن برو
ولی مخالفت کردن
اصلا حالم خوب نیست
با اینک ده ساله شاغلم ولی ی سفر درست حسابی نرفتم
اخیرا دیگ حتی بیرون هم نمیرم
بیشتر از خانواده خودم عصبانیم