2777
2789
عنوان

میخام عقد خواهر شوهرمو بهم بزنم

2861 بازدید | 87 پست

ازش متنفرم هم خودش هم مادرشوهرم  سر ازدواج با شوهرم چون با هم دوست بودیم تا تونستن مخالفت کردن و سنگ انداختن فحشم  دادن که پسرشونو  گول زدم ۴ سال باهم دوست بودیم عاشق هم بودیم هی شوهرم میخاست بیاد منو بگیره هی اونا نمیامدن ۴ سال طول کشید تا جایی که دیگه شوهرم کم آورده بود آخرم بدون اونا ازدواج کردیم نه سر عقدم اومدن نه عروسیم تا تونستن با آبروم بازی کردن .....الانم رفت آمد اصلا ندارم شوهرم خودش میره سر میزنه ، 

الان ولی وقت انتقامه  خواهر شوهر ۴۲ ساله مجردم براش خواستگار اومد الان ۳ ماهه دارن رفت آمد می‌کنن آشنا بشن میخام به خواستگار به صورت ناشناس بزنگم یه چیزایی بگم پسره بره پشت سرشم نگاه نکنه....خواهر شوهرم حسابی وابسته و عاشق شده و همش نذر و دعا گرفته بااین ازدواج کنه فقط خواهشا نگین این کارو نکن بگذر و ... چون منم دل داشتم احساس داشتم چقد برای عقدم رفتم پیش همین خواهرشوهرم گریه کردم که بیا آبروم نبر پیش فامیلم  فحشم داد ..... چی بگم به پسره که از ازدواج باهاش منصرف بشه ؟؟ 


الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

کار درستی میکنی

منم وجودم پر از نفرته از مادرشوهرم

روز ۲۱ اسفند ۹۸ دو خط خوشگل موازی که به هم نمیرسند نوید رسیدن روزای قشنگ رو دادن❤😍 خدا شکرت لطفا این دو خط رو نصیب هرکی که نی نی میخواد بکن زودِ زودِ زود


اشتباه از شما بود که ازدواج کردی با پسری که خانوادش نمیخوانت... 

به نظرم اونا تقصیری ندارن

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||

به هیچ عنوان موافق چنین کارایی نیستم پس نظری ندارم    اگر توام اینکارو کنی با اونا چ فرقی داری ؟ 

با احترام  ؛ لطفا آقایون در تاپیک های من شرکت نکنن و همچنین ریپلای نزنن لایک هم نکنن 🙏 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792