هر وقت میبینه حالم خوبه میرقصم خودمو دوست دارم
هر کاری میکنه بزنه تو ذوقم اعتماد بنفسمو خورد کنه
افسردم کنه برم تو خودم تازه ولم میکنه
وقتی تو خودم باشم سکوت کنم حرف نزنم از شدت حال بدی نتونم حتی گریه کنپ
از نظرش اینجوری حالم عالیه
واقعا حالم از ادمای روانی دورم بهم میخوره
خسته شدم از تحمل کردن جوونیم هدر رفت تو این خونه