یه طرفم یکی که میترسم قسمت جوری بشه که باهم ازدواج کنیم البته حتمی نیس
یک طرفم من قصد مهاجرت دارم
ترس اینکه ارزوهام زحمت خانوادم پربکشن برن
چطوری نکته کنم رو صورت خانوادم وقتی کلی خرجم کردن تا به هدفم برسم
این طرفم که میگم ما خودآگاه ذهنمم درگیرش میشه
مامانم منو دیده جدیدا همش میپرسه مجردی یا متاهلی
و همسایمونم هست و میترسم قسمتمون جور بشه
مغزم داره از فکر و خیال میترکه رسما..