سلام میخواستم باهاتون درد و دل کنم شاید شما راحتی داشتید. راستش وقتی نوزاد بودم بهم گفتن رگ های قلبم جابه جاس دو ماه بستری شدم و خوب نشدم دکترای همدان گفتن امیدی بهم نیست ما رفتیم تهران اونجا عملم کردن اما باز خوب نشدم رفتیم مشهد و من شفا گرفتم و حتی دکترم بعد این اتفاق بلیط مشهد گرفت چون میگفتن خوب نمیشم اما من الان ۱۷ سالم شده و تمام بدنم بر از بخیه است وسط سینه هام گودی داره و کمرم یه رد بخیه بزرگه خجالت میکشم لباس باز بپوشم یا برم استخر مامانمم میگه بخاطر این بخیه ها و عملت هیچکس باهات عروسی نمیکنه و بیوه میشی حتی پارسال پسر خالم میخواست منو بگیره اما خالم جلوی مامانم گفت که اون دَرزُ دورزیه به فارسی یعنی پاره پارست من اینو تازه فهمیدم که اینجور گفته چون مامانم به من نگفته بود به نظرتون منو هیچکس نمیگیره
خانوادم اینجورین که مامانم اصلا دوستم نداره بابامم براش مهم نیست که من با اخلاقش ناراحت میشم یا نه همش میگه روسریتو بیار جلو مانتو کوتاه کجا میری کجا میای از این حرفا🙂
آنچه در زندگی ما پیش میاد زاییده ذهن و افکار ماستچون متاسفانه شما خیلی منفی فکر می کنین و ناامید هست ...
راستش تو این ۱۷ سال آنقدر زجر کشیدم که نگو نپرس تو ۱۰ سالگیم بابام ولمون کرد و رفت بعد از یکسال برگشت و من دیگه مثل قبل دوسش ندارم با این بدبختی ها بازم میتونم خوش بین باشم
آره ولی انقدر بدن الان سالهاست بابام با شوهرم قهره بخاطر یه چیز مسخرههیچ و هیچ جا هم پشتیبانم نبودنخ ...
بابایی منم تو ۳ سالگیم با یه زنی دوست شد و به مدت ۶ سال با مامانم قهر کرد بعد از اون یه دعوای شدیدی کردند که پلیس اومد و بابا مارو ول کرد و رفت اون موقعها امضا داد که اگه منو دید باهام حرف نزنه و حضانت و به مامانم بده و بعد از یکسال و نیم برگشته اما من چجوری تو صورتش نگاه کنم؟