منم همینقدر احساساتی بودم شبی که قرار بر این شد بهم نرسیم هق هق بلند بلند نصفه شب گریه میکردم ۲۶سالم بود خواهرام اومدن اتاقم ارومم کردن ولی بعد با کلی بدبختی بهم رسیدیم یک روز نزاشتن که از رسیدن به عشقم احساس شادی کنم تاامروز عشقمو کور کردن و سرکوب شدید احساسی شدم شاید برای من اینجوری شد شاید و امیییییدوارم مثل من نشی و از ته قلبت احساسش کنی