حرفی میزنه که ناراحتم کنه .ببخشید اشتباه تایپ بود
شده تا حدود ده روز قهر بوده سر موضوع خیلی بیخود .ولی اوایل من میرفتم آشتی و معذرت خواهی .الان حتی اگه خودمم مقصر باشم سرسنگینم باهاش تا خودش آشتی کنه .در واقع الان دیگه نقطه ضعفی ندارم دستش .با رفتارم بهش نشون دادم که نقطه ضعفی ندارم .میدونی مشکل من این بود که قبلا فکر میکردم زندگی بدون اون دیگه ممکن نیست.اما الان اینجور فکر نمیکنم
منم الان حس میکنم نیستش داره زندگیم یخ میزنه
میدونی کلا مخالف بدون اجازه بیرون رفتنه ولی من امروز شدیدترین بی محلی ها رو از وقتی شناختمش ازش دیدم ،دیگه احساس خفگی میکردم ،بدون اجازه اش با بچهمون نیم ساعت رفتم بیرون ،چون واقعا داشتم از غم منفجر میشدم ،نمیدونم فک کنم گند زدم و بدتر شد قهرش ،اصلا نمیدونم ،الان تو ذهنش چی میگذره😔😔💔
همین حدود یکسال پیش .به خاطر گوشت قورمه سبزی یه دعوا راه انداخت .منم تا حدود ده روز سرسنگین بودم .تا آخر به شب خودش پیام داد گفت یا بیا باهم بریم بیرون یا وسایلم جمع کن من برم .من باور کن اینقدر عصبی بودم میخواستم وسایلش بریزم داخل ساک بدم دستش ببینم اصلا می‌ره یا نه
ولی باز به خاطر بچه هام کوتاه اومدم .خلاصه اون شب شام بردموم بیرون و وقتی برگشتیم من اون موقع گفتم یه قرمه سبزی این ارزشو داشت که ده روز اعصاب خوردی درست کنی
دیگه از یه سال قبل آخرین قهر طولانی بود .چند سال بود که اونجوری قهر نکرده بود .نمیدونم چرا اونجوری کرد اون شب .نه زیاد بهانه گیر و بداخلاق نیست .ولی شوهر خواهرم خیلی طولانی قهر میکرده .سر موضوع های خیلی الکی خیلی خواهرمو اذیت میکرد .اما الان با همین روش سر سنگین بودن و خونسردی خیلی بهتر شده .البته ناگفته نماند که پونزده سال از زندگیش میگذره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
