آشنای خیلی دورمونه همون روز اول ک اومد صحبت کنیم گفت هررر لحظه بگی میام خاستگاریت .
خلاصه منم ب خانواده گفتم خانواده تحقیق کردن غیر مستقیم ولی خیلی راجبش بد گفتن عمو زاده های خودش گفتن عصبیه ، بی مسئولیته و ..... ولی رفیقاش گفتن خیلی پسر با معرفت و مردیه .
ولی اینقددد ادعای عاشقی کرد ک گفتم باشه خودم بدون اینکه از دو طرف خانواده ها متوجه بشن باهات اشنا میشم اگر اوکی بود تلاش میکنیم
بچه ها الان ۳ ماه از آشناییمون گذشته ماهی ۲ ، ۳ روز از شهرشون میاد اینجا ک ممو ببینه مثلا معمولا هفته ای دو هفته ای ی روز میاد.
لحظه ب لحظه فقط بهم محبت میکنه و قوربون صدقم میره یکککک بار باهام بد چ با عصبانیت چ بی احترامی صحبت نکرده خیلی خیلی باهام مهربونه. فقط ی بار خودم هی گیر دادم بهش گفتم دوستت ندارم و ...
فقط گفت من زود از کوره در میرم الان عصبی ام افلاین میشم نمیخام حرف بدی بهت بزنم ، دو روز پیامش ندادم بعد دو روز از شهر دیگه با ۲ ساعت فاصله پاشد اومد از دلم در بیاره.
یا مثلا ی سری مشکلات برا خانوادش پیش اومد با اینکه بچه بزرگ خانواده نیس خودش کامل درگیر کارا بود و مشکلات رو حل کرد(خوب این نشون میده بی مسئولیت نیس دیگه )
هررررر کاری شرطی براش میزارم میگه چشم و با اینکه درگیر بوده ی تعدادیشو داره استارت میزنع ....
حالا من موندم تحقیقات درسته یا دیده خودم.
از ی طرف میگم حتما ی چیزی بوده ک بد گفتن راجبش ، و ۳ ماه زمان زیادی نیس برا شناخت.
از ی طرف میگم شاید اشناهاش الکی راجبش بد میگن (جالبه خاستگارم همش از خوبی عمو و عموزاده هاش میگه بیچاره)