شما بگید ما چیکار کنیم شوهر من کارش شیفتیه یه هفته سرکاره یه هفته مرخصی این یه هفته ی مرخصی رو بنده ی خدا باز میره سرکار
میره سنگبری کار میکنه کار اصلیش هم سخته کلی راه و خطرات جاده داره حالا مادر شوهر و پدرشوهرم بهش گیر دادن که تو نرو سنگبری چرا میری خطرناک دست و پات قطع میشه شوهرم میگه خب اون یکی کارمندیه خطر داره جاده و رانندگی تقریباً هم از چشم من میبینن فکرمیکنم من میفرستمش سرکار درحالی که واقعا حقوق کفاف زندگیمون و نمیده خدا شاهده الان تا سر ماه فقط دومیلیون پول داریم از طرفی هم خیلی توکارمون دخالت میکنن همش انرژی منفی دارن امروز مادر شوهرم زنگ زده بود به شوهرم میگفت زنت مریضه بگو تو خونه ماسک بزنه توهم نگیری دیگه وقاحت تا این حد بخدا خسته شدم همش میخوان ما کم بیاریم دستمون و پیششون دراز کنیم که اونام منت بذارن چون مستقل شدین کم آوردین آخه سه سال تو خونه ی اونا زندگی کردیم با هزار بدبختی تونستیم رهن خونه درست کنیم و مستقل بشیم الان همش تلاش میکنن که ما کم بیاریم به نظرتون چیکار کنیم