یدونه پسر هست شوهر من و همیشه فرق بوده بین بچه من و بچه های خواهر شوهرم. سه ماهه دخترمو ندیدن اصلا مهم نیست براشون در حالی که هر روز اونا رو باید ببینن و زنگ بزنن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
وقتی این رفتارارو میبینم خیلی ناراحت میشمنمیدونم بهشون بگییم یا نه
هه این که واس ما چیزی نیست اینقدر عذابمون دادند که این کارها توش گمه ده ساله اینقدر حرص خوردم فشار عصبی و زجر تحمل کردم چند وقته فهمیدم ام اس گرفتم فکر کردی عذاب وجدان گرفتند به دادمون میرسن نه بدتر خوردمون میکنن
گفتم که اینقدر زجر و بدی دیدم که اینا توش گمه تازه دخترم که بدنیا اومد چون دختر بود نیومدن دیدنش ولی پسر های خواهر شوهرم اونا همه کار براشون کردند چون پسرن. چی بگم بیخیال