کسی که دوسال تلاش میکرد خوشبختم کنه و من احمق هیچ وقت نمیفهم هیچ وقت نمیپرسیدم چیکار میکنی هیچ وقت از سرکار میمود خسته و کوفته میومد خسته نباشید نمیگفتم زندگیمون شده بود جهنم دوتا هم خونه باهم که نه اون میپرسید کجا میری میای نه من میپرسیدم هیچ کدوممون نمیتونستم قر قر های همو تحمل کنیم دلم لک زده به نظرتون باید چیکار کنم اگه من پا پیش بزارم پرو نمیشه؟؟؟