2777
2789
عنوان

معجزه✨

15 بازدید | 0 پست
باید از سمت خدا معجزه نازل بشود...                                       دلم،باز دلم،باز دلم،دل بشود...

شب قبل از کلاس اولم یادم میاد که مامانبزرگ و بابابزرگم مهمون ما بودن بابام سرکار بود و مامانم کباب ماهیتابه ای درست کرده بود که خوشمزه ترین غذای دنیا بود. اون شب من با خودم گفتم چون وارد ی عرصه جدید از زندگیم میشم باید روی تختم بخوابم پس روی تختم خوابیدم ولی خوابم نبرد. غرورم اجازه نمی داد برم پیش مامانم و بگم پشیمون شدم و نمیخوام روی تخت بخوابم ولی بالاخره رفتم و با دیدن روشنی سالن خونه دلم باز شد. من خوابیدم و بیدار شدم خودم رو کلاس پنجم دیدم که ی شخصیت جدید شده من خودم نبودم خیلی ساکت و آروم و درسخون شده بودم خیلی تغییر کرده بودم و حتی خونمون ب لطف خدای مهربون به ی جای بهتر منتقل شد. راه مدرسه بهترین راه زندگی من بود راهی ک انگار ب بهشت میرسید خیلی اون خیابون رو دوست دارم خیلیی..  وقتی تایم عصر بودیم و از مدرسه تعطیل میشدیم شب میشد و من این موضوع رو خیلی دوست داشتم.  گذشت من ی شب خوابیدم و بیدار شدم و کلاس هشتم بودم. برای کرونا ب تازگی واکسن پیدا شده بود و مردم واکسینه میشدن.  من موندم و کلی درس نخونده.. دنیا رو سرم خراب شده بود. ب هر سختی بود شروع کردم و تونستم شاگرد اول بشم و نمره های خوبی بگیرم. توی این بین من ب ی کلاس رفتم و اونجا با چند نفر آشنا شدم ک سمپادی بودن و من تمام تلاشم رو کردم که عضو خانواده سمپاد بشم. بیدار شدم کلاس نهم بودم صبح تا شب درس می خوندم بین معلما زبانزد بودم همه ازم تعریف میکردن..آزمون رسید و من تیزهوشان قبول نشدم نمونه قبول شدم.. نمونه نرفتم و رفتم شاهد.. با ورود ب مدرسه شاهد رقیبی برای خودم ندیدم ولی فکر ب عدم قبولی تیرهوشان منو کلی عقب انداخت و باعث افت تحصیلی من شد..  خوابیدم صبح بیدار شدم و دوازدهم بودم..(این داستان ادامه دارد) 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز