من قطع رابطه کردم. بعد یه دعوای اساسی که من مقصر نبودم....
یه سال و نیم قبل...
مسائل ریز ریز زیاد داشتیم، ولی چون مادرشوهر م خودش روز اول فروردین ، یه دعوای بد راه انداخته بود و توش بهم توهین کرده بود،
بعد ۷-۸ ماه، تولدم بود، اومد کادو و شیرینی آورد و بغلم کرد و ...
ولی من دیگه آدم سابق نبودم...
شوهرم اولش خیییییلی میگفت بیا بریم، تا کی میخوای نیای؟
ولی من بهش گفتم دیگه نمیتونم. تو هم اگر نمیتونی طلاق بگیریم. واقعا اینقدر اذیت بودم. چون بار اولش نبود مادرشوهر م.
بعد تولدم هم هی گفت بریم دیگه آشتی شدین و فلان.... گفتم نه... اصلا...
عید نوروز دوباره رفتم.
بعد دوباره نرفتم تا سال بعد...
پارسال یه بار هم اونا رو دعوت کردم....
بعد دوباره باردار شدم و ارتباط مون الان ماهی یک باره تقریباً...
ولی نکته ش اینه که تمام این مدت، شوهرم و پسرم که الان پنج سالشه، مدااااام میرفتن سر میزدن میومدن...
یعنی اونا رو منع نکردم...
به خاطر همین شوهرم فهمید من بدجنس نشدم فقط خسته ام...