من از بچگی عاشق یه نفر بودم مامانم خبر داشت اما مانع رسیدنمون شد اونم خیلی پیگیرم بود هر بار میدیدمش کلی گریه میکردم و زجر میکشیدم اما اونم زن گرفت و بچه دار شد منم شوهر گرفتم و بچه دار شدم البته خانوادم بزور شوهرم دادن تو بچگی این ۸ساله من زجر میکشم خانوادمم شاهد زجرم بودن اما من حتی به اونی ک دوسش دارم حسمو نگفتم
هستین بگم چه آبرو ریزی شده؟
بگو
چیشده عزیزم
خوب حستو نگفتی گناه بقیه چی اینجا
تا اینکه بهم کلی پیام داد همین چند وقت پیش تا یه ماه پشت هم پیام میداد که من دوست دارم از یادم نمیری و اینا منم آدمم تحملم به سر رسید بهش گفتم که دنبال من نگرد زن و بچه داری منم دوست دارم با این کارت بیشتر اذیتم میکنی گفتم زنت به این خوبی حتی از من بهتره گفتم بچه هات گناه دارن و اینا ی پنج شیش روزی همینجوری پیام میداد منم جوابشو میدادم و فقط جوابام رسمی و نصیحت بود
لایکم کن بیام بخونم
خب
حالا زنش پیاما رو دیده و برام بلایی درست شده همش زنگ میزنه میگه آبروتو میبرم فامیل خیلی نزدیکم هستیم همه چی افتاده گردن منه بدبخت
اگه اینا رو گفتی که ابروریزی نداره
ولش کن
میترسم آبروم بره شوهرم منو طلاق بده خانوادم زندم نمیزارن اگه آبروشون بین فامیل بره به شدت خانواده مذهبی داریم سر ناموس آدم میکشن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
