من بچه که بودم با یه پسری توی کوچه بازی میکردم ، خیییلی باهم صمیمی بودیم
مامانشم با مامانم دوست بود
من وقتی ۱۰ سالم بود اینا خونشونو بردن یه شهر دیگه
روز خدافظی ما توی بغل هم کلیییی گریه میکردیم چون شدید وابسته هم بودیم...
بعد تقریبا ۹ سال امروز پسره با مامانش اومدن خونمون انقدرررر عوض شده بود قیافش که اصلا نمیشناختمش
بعد منو که دید دست داد و اومد جلو که بغل کنه
یهو فهمید نه نمیتونه بغل کنه از زمانی که بچه بودیمو همو بوس میکردیم خیلی گذشته 😂
وقتی که رفتن مامانم یه عالمه داد و بیداد کرد که پسره غریبه چرا باهات دست داد :/