ساعت نه و نیم شب رفتم اون نایلون را بندازم سطل زباله که دم در خانم همسایه را دیدم
احوال پرسی کردم و گفتم شانلی جان خوبه؟؟
گفت ممنون شانلی خواهر زاده ام است
من گفتم شما مادر شهباز هستید؟؟؟؟؟
گفت نه شهباز هم خواهر زاده ام است
گفتم پس کجا ساکنید؟؟
گفت من مجردم با پدر و مادرم زندگی می کنم
عجیبه من تا حالا فکر کردم دو نفر تو واحد بودن
الآن فهمیدم سه نفرن
فکر کنم ما زیاد قبض آب میدیم
همه چه پر جمعیت