ی جا بودیم
ی اسبه ی کره ۱۰ روزه داشت
یکی دیگش خییییلی شکمش بزرگ بود صاحبش گفت همین امروز فرداست اینم دنیا بیاد
دست رو شکمش میذاشتم باهاش حرف میزدم🥲
دلمم واسش میسوخت چون شکمش خیلی پایین اومده بود مشخص بود تحمل وزنش سخت شده
چقدر مادر بودن سخته چ برای انسان چ حیوان
الانم همینجور ب فکرشم ک بچش دنیا اومده یا نه
کلا خانم حامله ببینم یا حیوونی ببینم حامله باشه دلم میسوزه نمیدونم چرا🥲