شوهرم صبح ساعت ۶میره سر کار تا ۴عصر ناهار و صبحانه رو هم از شب قبل درست میکنم با خودش میبره
امروز استثناعا ساعت ۵اومد خونه ولی کار هر روزش اینه که دوش میگیره یه چای میخوره میره سر وقت دفتری که توش کارای روزانه و حساب کتاب کارگرارو مینویسه و یه ساعت با اون مشغوله بعدم میره تو گوشی و بازم یا مسائل کاری رو چک میکنه یا یکم اینیتا گردی میکنه بعدم سر شب میگیره میخوابه حتی قبل شام خوردن،واسه شام بزور بیدارش میکنم حوصلم سر رفته دق کردم تنها زندگی میکردم بهتر از این بود که یکی باشه ولی انگار نیس
الانم بهش غر زدم که من حوصلم سر رفته از خواب بلند شد رو مبل نشست گفت خانمم بیا اینجا پیشم از دلت در بیارم،باورتون میشه نرفتم گرفت دوباره خوابید؟
بغضم گرفته دلم میخواد گریه کنم