من خواستگار درست و حسابی ندارم اصلا سالی یکی دوتا اونم بزور اشناها قیافم بد نیس ولی یکمی چاقم پسرا میان سمتم ولی قصدشون میفهمم بر رابطس و دوست نمیشم اکثرا خلاصه بگم تو خونمون اوضام خوب نیس ۲۴ سالمه ولی مادرم همش میزنه توسرم که چرا ازدواج نمیکنی ونمیدونم فلانی اصلا دوسم نداره فقط میخواد منو از سرش باز کنه مثلا یه خواستگار اومده بود پسره ۳۷سالش بود من میگفتم بدلم نمیشینه اونم میگفت تومیخوای عروسی کنی یا ایراد بگیری مثلا توجلسه خپاستگاری همش میگفت تومگه شوهر نمیخوای چرا ناراحتی خب لامصب شوهر میخوام ولی نه اینطوری نخاله درب و داغون که
خلاصه اصلا حرف هم از سرمون پایین نمیره فقط با من لج میکنه اذیتم میکنه هر موقع بخوایم بریم جایی مراسمی یا مهمونی یه دعوا میندازه اعصاب منوخورد میکنه من دوشیفت میرم سرکار ولی باز شاکیه که چرا توخونه کار نمیکنی اصلا محبت نداره تا میام یه حرف بزنم میزنه تودهنم از بس منودعوام کرده خواهر وبرادرای کوچیک ترمم احتراممرونگه نمیدارن وبهم هر توهینی که بخوان میکنن ولی همیشه پشت اوناس یبارم نشده طرف منو بگیره احساس تنهایی میکنم هیچکسوندارم باهاش حرف بزنم ناراحتم از اینکی هستم