کلی تلاش کردم،جنگیدم ،شبا تا نصفه شب بیدار موندم صبح زود بیدار شدم چهار سال تموم حبس کردم خودمو حتی لباسامم مامانم میخرید از خدا خواستم با گریه خواستم با داد خواستم با التماس خواستم از زهرا خواستم از علی خواستم از رضا خواستم مامانم دعا کرد خواهرم مامان بزرگم خالم پدربزرگم کلی نذر کردم حتی نوشتم گذاشتم رای قرآن شکر گذاری کردم ذکر گفتم ولی نشد،چیکار باید میکردم دیگه؟کاش خدا یکم دوستم داشت یکم هوامو داشت،میبینی خدایا میبینی؟این روانی بدبخت و تو ازم ساختی،نمیبخشمت هیچوقت،کاش ی ذره هوامو داشتی