واقعا حالم بهتر شده بود ...هر چند ک شوهرم باهاشون در ارتباط بود و اصلا برام اهمیتی نداشت ....مهم این بود خودم ارامش داشتم ...من یه شهر دیگه زندگی میکنم...هر چند ماه یکبار میریم شهر خودمون ....برادر شوهرم اومد رو انداخت ک اشتی کنید و شوهرمم خیلی بهم فشار اورد...داشتم روانی میشدم واقعا گفتم باشه ولم کنید ....حالا بازم میخایم بریم شهر خودمون ....دوباره حالم بده ک میخام ببینمشون...اونا ب خانوادم توهین کردن نمیتونم ببخشم...همش دنبال اینن نزارن من برم پیش خانواده خودم...بگید چکار کنم تورو خدا...من ک با شوهرم بستم چون خیلی بهم بد کردن فقط نیم ساعت میشینم و تمام ...این مدت من عمل کردم بهم یه زنگ نزدن...عموم فوت کرد یه تسلیت نگفتن...باز دارم میرم پیششون ای خدا😭
می دونم حس بدی داری ولی برو بی حرمتی نکن ولی هیچوقت دیگه باهاشون صمیمی نشو
همون نیم ساعت و تمام
اون تایمی ک قطع رابطه بودی رو برای تک تک عروسایی ک دارن اذیت میشن از ارتباط با خانواده شوهرشون آرزو میکنم
برو سر سنگین و مودب باش
رو نده
منم یکسالی قطع رابطه بودم اونا تهمت هرزگی زدن بهم. بعد از یکسال به بهانه تولد پسرم اومدن ولی عذر خواهی نکردن.
شما هم اگر اونا مقصرند نرو به نظرم
انتظار آدمو پیر می کنه
انتظار احوالپرسی دیگران انتظار تسلیت گفتن و دلداری دادن دیگران انتظار محبت و صمیمیت از دیگران
این دیگران شامل همه میشه خانواده همسر هم جزئی از همه هستن حتی خانواده خودمون هم همین طور
پس الان برو اشتی باش و از هر کسی اندازه شعورش انتظار داشته باش تا حالت خوب باشه همیشه
وای منم قهرم وآسوده
حتی تو جنگ هرچی شوهرم اصرار کرد نرفتم
نیم ساعت رفتن =با رفت وآمد دوباره واعصاب خوردیدوباره .
آدم بدو کلا باید حذف کرد
روانیم کردن ...بهم فشار میارن ک اشتی کن ....هر بار میریم شهر خودمون من و شوهرم انگار ن انگار زن و شوهریم..اون کنار خانوادشه منم کنار خانوادم ... من ک راحت بودم...حالا شوهرم میگه من سختمه تنها باشم
من دوسال بود با خانواده شوهرم مث یک غریبه شده بودم خیلی راحت بودم فکر و خیال نداشتم اما هی شوهرمو پر کردن ک چرا با ما برخورداش سرد شده چرا حرف نمی زنه چرا ساکته که شوهرم انقدر حساس شده هم ساکت می شینم چپ چپ نگام می کنه دیروزم میخواستم برم خرید با شوهرم اومدم تو ماشین بشینم دیدم خواهرشوهرمم هس پرررو میگه منم باهات میام خرید دارم
اره بخدا خیلی
من گفتم خوبه دیگ خانواده آرومین شوهرمم تک پسره
ببیننننن سالی ب ماهی سراغی از بچشون نمیگیرن با اینکه تو ی کوچه داریم زندگی میکنیم مگه واسه فضولی باشه دعوت نمیکنن اصلااا
فقط وقتی کار دارن یاد ما میوفتن همیشه ام زبونشون ۳ متره
بعد شوهره ام طرفداری میکنه ها
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
