از مسئولیت داشتن و شوهرداری و خونه داری خستم دلم یه زندگی بی دغدغه میخواد برم یه جای دور که کسی پیدام نکنه و برا خودم زندگی کنم. دنبال بهونم که برم شوهرمم تو عقد زیاد اذیتم کرد دلسرد شدم ازش. الان که اومدیم سر زندگیمون حالا اون تقریبا خوب شده ولی من دیگه مثل اول نمیشم و از ته دل خوشحال نیسم.لعنت به ازدواج
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
نظری درباره زندگی متاهلیت ندارم ولی اگه ناراحت نمیشی لطفا بچه نیار مثل بعضیا. بچه قرار نیست تو یه خانواده ناراحت شادی بیاره اون طفل معصومم تو جهنم خودتون میارین
دخترکی شاد در من میزیست...که چونان شاپرک، به اینسو و آنسو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بالهایش ریخت... پَرپَر شد...