حدود ۱ ماهی میشه خونه خواهرم بودم ی شهر دیگه هستن خواهرزادم ۷ ماهشه امروز از پیشش اومدم دارم دق میکنم ، دست خودمم نیست همینطور فقط بی صدا اشک از چشمام میاد انقدر دلم براش تنگ شده یاد گرفته میگه ماما خواهرم زنگ زده میگه از وقتی رفتی افتاده گریه ، اروم نمنیشده تو خونه پشت سرم میومده میگفته ماما دیگه اخر انقد کسل بوده خوابیده ، بخدا دارم میمیرم براش حالم خیلی بده اصن اشکم بند نمیاد فردا صبح میرم کربلا واسه همین امروز دیگه رفتم
اصلا حالم خوب نیست ، اصن اعصاب ریخت بهم😭😭😭
هیچی...
آهنگ گوش میدم
ای جونم چه خاله مهربونی ان شالله باز همو میبینیت
عزیزم چه سخته.باهاش تصویری حرف بزن.
عزیییزم درک میکنم حستوو منم این لحظاتو تجربه کردم
هم شیرینیه اون دوس داشتنه و وابستگی بچه به ادم هست هم دلتنگیی براشون🥹🥹
برگشتنی برو پیشش باز
این دلتنگی با هیچی حل نمیشه
خاله بودن خیلی خوبه..
خدا حفظ کنه همه خواهر زاده هارو
فردا انشاءالله میری کربلا دلت آروم میگیره...
التماس دعا..
خب کربلا رو بعد هم می‌تونستی بری
شما میموندی پیش اون قند عسل
من میخوابم
میرم ددر یه چرخی میزنم یه کم خیره به آدما و بعد خرید کوچیک و تمام
نوحه از اقای امام حسین جانم گوش میدم دلم اروم میشه
عزیزم توروخدا سلام من رو به امام حسین و حضرت ابولفضل برسون بگو فاطمه دلش خیلی تنکه براتون😥😥
عزیزدلم منم گریم گرفت😔
