حرف ب حرف شد ک خانومای جمع بهش گفتن خانواده شوهرتو اگ عکس داری ببینیم ...
بچها یهویی عکسایی نشون داد ک وسط ی خانوم ک مادرشوهرش میشد و ی دختر ک گفت خواهر شوهرمه بود .و بقیه دورشون دوپسر همسن خودش و دوتا ۱۸.۱۹ساله بود .ک ل گفته خودش سه تاشون برادرشوهراش بودن و یکیش پسر عموی شوهرش ...شوهرشم ک داشته عکس میگرفته...
بچها جالبش میدونید کجاست ک این دختر فامیل ما با تاب و شلوار و با موهای باز توشون بود .و خیلیم براش عادی بود ..یکی از خانوما ازش پرسید ک چقد زود راحت شدی باهاشون ک اینجوری لباس پوشیدی در جواب گفت آره بابا خودشونم کلا اینجور لباس میپوشن منم برام مهم نبود!!!!!
بچها نمیدونم در مورد من چ فکری میکنید شاید بگید من سختگیرم یا فکرم برای عهد زمان بوقه. اما اصلا کارشو نپسندیدم و الانم ک هنوزه تو شوکم.
من هنوز بردار شوهرم ی تار مومو ندیده آخه چطوری میشه آدم انقد راحت باشه!!!
شماهام اینطوری هستین؟