تو ماشین بودم بیرون
بعد رد شدیم ی آقایی حداقل ۳۵ سال داشت هعی نگام میکرد من هعی نگا میکردم از رو بره نمیرفت چون دم پنجره ماشین میشینم
آرومم حرکت میکردیم
بعد آخر سر سرمو بردم بیرون ی ادای مشتی براش در آوردن دندوندمو انداختم رو چونم گفتم خوشگلیمو بشوزه ببره بدبخت موند😒🤧😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣👀