از یه نفر که باعث خیانت بود و بچگی و نوجوانی تا الان که ۱۹ سالمه من رو نابود کردخیلی زجرم داد تا چندوقت پیش که دیگه واقعا دلم شکست دست خودم نیست هرروز یادش می افتم و نفرینش میکنم بدترین آرزو هارو براش میکنم چون خیلی داغونم کرده تو این سن افسردگی شدید گرفتم حال روحیم مثل پیرزن ۸۰ ساله با هیچی خوشحال نمیشم همش بخاطر اونه بچگیم خیلی بد گذشت با کلی استرس و خاطره وحشتناک الانم اینجوری همش یادش می افتم یکبار دیگه قلبم میشکنه کسی که دختراش همسن منن به این فکر میکنم اگه من بچه بودم اونا هم بچه بودن چرا فقط من زجر کشیدم چرا فقط زندگی من نابود شد فقط من غصه خوردم مگه خون اونا رنگی بود که اونا از هیچی خبر نداشته باشن من این همه سال زجر میکشم اونا هیچی نشدن چرا عدالت نداره دنیا من حق ندارم همچین ادمی رو نفرین کنم که خانواده و زندگیمو ازم گرفت ؟
اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب میکنم تابتوانم به بیعدالتی اعتراض کنم ....من ميدانستم نوميدي هست، اما نميدانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال ميکردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر ميکشد. پوست تنم درد ميکند، سينهام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم ميخورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!
میدونم نفرین کردن بده ولی دست خودم نیست ناخودآگاه یادش می افتم از ته دل اه میشکم و ارزوی مرگ میکنم.
اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب میکنم تابتوانم به بیعدالتی اعتراض کنم ....من ميدانستم نوميدي هست، اما نميدانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال ميکردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر ميکشد. پوست تنم درد ميکند، سينهام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم ميخورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
هرچی بیشتر بهش فکر و نفرین کنی خودت اذیت میشی بزار کارما خودش کارشون بلده
کارما چیکار میکنه این همه سال تهش فقط ضرر مالی میخوره خودش سالمه من روانم نابود شده دست خودم نیست تا یادش می افتم نفرین میکنم
اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب میکنم تابتوانم به بیعدالتی اعتراض کنم ....من ميدانستم نوميدي هست، اما نميدانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال ميکردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر ميکشد. پوست تنم درد ميکند، سينهام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم ميخورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!
حق داری عزیزمولی یه لحضه فکر کن اون ادم بچگیتو خراب کرد چرا باید اجازه بدی فکری جوونیتم خراب کنهاون ...
از زندگیم هیچ جوره بیرون نمیره خیلی خسته شدم میخواد تا اخرش منو عذاب بده یاد خاطرات گذشته می افتم حالم وحشتناک بد میشه
اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب میکنم تابتوانم به بیعدالتی اعتراض کنم ....من ميدانستم نوميدي هست، اما نميدانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال ميکردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر ميکشد. پوست تنم درد ميکند، سينهام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم ميخورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!
نفرین نکن به خودت برمیگرده بسپارش به خدا ظلم کرده باشه خدا حقت رو میگیره ازش حالا دیر یا زود ولی اگه ...
چرا تا الان تقاص نداده این همه سال فقط منو ازار داد
اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب میکنم تابتوانم به بیعدالتی اعتراض کنم ....من ميدانستم نوميدي هست، اما نميدانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال ميکردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر ميکشد. پوست تنم درد ميکند، سينهام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم ميخورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!
بمیره که راحت میشه باید زنده باشه تا تقاص کارهای بدشو پس بده
امیدوارم واقعا همین باشه
اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب میکنم تابتوانم به بیعدالتی اعتراض کنم ....من ميدانستم نوميدي هست، اما نميدانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال ميکردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر ميکشد. پوست تنم درد ميکند، سينهام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم ميخورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!
چرا تا الان تقاص نداده این همه سال فقط منو ازار داد
فکر کنم بالاتر گفتی ضرر مالی شاید براش همون خیلی سنگینه برای هر کس تقاص پس دادنش یه جوره برای همه یکی نمیشه اون اینجوری داره تقاص پس میده و شک نکن بابتش اذیت میشه