من دائم میرفتم بیمارستان بهم ان اس تی وصل میکردن
چون خانم خانما حال نداشت دنیا بیاد..
شبها با همسرم میرفتیم پیاده روی
از خونه تا بهارستان، از بهارستان تا اول پیروزی
مجدد برمیگشتیم خونه...سربالایی خیابون ایران اذیتم میکرد
آخرشم در پایان ۴۱ هفته، ترجیح داد خیلی شیک و مجلسی با سزارین دنیا بیاد.
آره خلاصه فاصله بین ۵ تا ۱۱ شهریور، در انتظار تولد اولین فرزندم بودم.