مادر شوهرم انگار بچه های کوچک و نفهمه

لباس خونگی  خریده بودم میگه همه جات معلومه که...منم گفتم همسرم اینجوری دوست داره تو خونه ما کسی نیست که...باور کنید به زور بردیم گذاشتیمش خونه اش دوماه مردیم و زنده شدیم

هعی خدا

تازه اینکه همش نمازم میخونه ها قرانشم کنارشه

ولی تو بی حیایی بی رقیبه 

بالاتنش خیلی بزرگه بعد فکر کن مثلا جلوی شوهرم یا هر مردی فرق نمیکنه دکمه های بالای پیراهنشو باز میکنه که خط سینش معلوم شه 

ببینه کسی بهش توجه نمیکنه سریع خودشو تکون میده که بالاتنش پایین بالا شه توجه ها بره سمتش

گاهی وقتا میگم خاک تو سر پدرشوهرم جلوی اینو نمیگیره ادم خجالت میکشه جایی بره بگه این مادرشوهرمه 

من شروع کردم به جواب دادن جواب های منطقی بده که نتونن دیگه ادامه حرف رو بیارن...اونروز میگم که کمر همسرم درد میکنه میگه بیاد اینجا ماساژش بدم منم گفتم من مثل اون‌یکی عروس هات نیستم که پسراتو شوت کردن از خونه بیرون خودم ماساژش میدم...رفت تو شوک اصلا

آخ آخ دقیقا اینم نماز میخونه دل میشکنه دروغ های شاخ دار میگه