شوهر نشد بدبخت همون اکس موند
ببین فکر کن دیت اوله
مامانش تا فهمید خواهر پسرو فرستاد با ما بیاد بیرون
من پیاده شدم عزیزم بفرمایین جلو
گفت نه
من نشستم پشتم به در که پشتم بع دختر اشغال نباشع
خیلی اروم و با یه لبخند ریز داشتیم حرف میزدیم
برگشت خونه مامان پسره پرسید دختر چطور ببود
گفته خیلی چاق زشت سلیطه😐😐فک کن من قدم۱۷۶ وزنم ۶۰
این چاق میشه؟
هیچی دیگه کلی وحشی بازی درمیاورد همیشه همیشه باهامون بود