مسخره از این نظر که میگفتن برامون قرآن بخون. یا معلم قرآن مثلا میگفت: سوره فلان، آیه فلان، همه نگاه میکردن و لبخند میزدن. یا مثلا از کسی سوال میپرسیدم، میخواست بگه آره، با ناز میگفت:آیه
داستان پند آموز: دو دوست به نامهای جعفر میرزا و حشمت خان، با هم قصد سفر کردند. اندکی که از روستا دور شدند، حشمت خان یک درخت را به جعفر میرزا نشان داد و گفت: بیا برویم زیر آن درخت و ناهار بخوریم. جعفر میرزا هم قبول کرد و با هم به زیر آن درخت رفتند و نشستند و ناهار خوردند.
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
نظرم رو در این مورد گفتم.اما خیلیها هم درگیری بیمورد نسبت به نام خانوادگی دارند.از نظر من نام خانو ...
یسریا فامیلشون رو کلاس میدونن مورد میشناختم رفته بود فامیلشو بزاره پرنیان فقط چون باکلاسه ثبت احوال بهش گفته بود فامیل متعلق به یک خاندان خاصه باید بری ازشون اجازه بگیری اخرم نتونست عوض کنه
اصلا برام مهم نیست راجبم چی فکر میکنی تو کاملا مختاری که از من خوشت نیاد چون من جوری رفتار نمیکنم که همه ازم خوششون بیاد اگه دیدی وسط بحث جوابتو ندادم حوصله بحث کردن ندارم ترجیح میدم تو نفهمی خودت بمونی با احترام🫠🫡
با اسم آیه مسخرت میکردن؟ چشه مگهههمثلا چی گفتنکنجکاو شدم😂🤦🏻♀️
مسخره از این نظر که میگفتن برامون قرآن بخون. یا معلم قرآن مثلا میگفت: سوره فلان، آیه فلان، همه نگاه میکردن و لبخند میزدن. یا مثلا از کسی سوال میپرسیدم، میخواست بگه آره، با ناز میگفت:آیه
داستان پند آموز: دو دوست به نامهای جعفر میرزا و حشمت خان، با هم قصد سفر کردند. اندکی که از روستا دور شدند، حشمت خان یک درخت را به جعفر میرزا نشان داد و گفت: بیا برویم زیر آن درخت و ناهار بخوریم. جعفر میرزا هم قبول کرد و با هم به زیر آن درخت رفتند و نشستند و ناهار خوردند.
داستان پند آموز: دو دوست به نامهای جعفر میرزا و حشمت خان، با هم قصد سفر کردند. اندکی که از روستا دور شدند، حشمت خان یک درخت را به جعفر میرزا نشان داد و گفت: بیا برویم زیر آن درخت و ناهار بخوریم. جعفر میرزا هم قبول کرد و با هم به زیر آن درخت رفتند و نشستند و ناهار خوردند.
مسخره از این نظر که میگفتن برامون قرآن بخون. یا معلم قرآن مثلا میگفت: سوره فلان، آیه فلان، همه نگاه ...
اوووو🤧 آره اینطوری منم شنیدم
مثلا میگن اسمت چیه؟ میگی آیه
میگن عههه از کدوم سوره🙄😂
یک عدد عاشقِ نودل هستم😋🍜 اگه تاحالا نودل نخوردی یا بنظرت خوب درست نکردی بگو دستورشو برات بفرستم🤗💙 خانوم سردفتر آینده😍📚 یکی از شانسای زندگیم این بود که شمال به دنیا اومدم🥲🌿 تو زمینه های زبان انگلیسی، ناخنکاری، شمع سازی، سنگ مصنوعی، کیک پزی و معرفی کتاب میتونم راهنماییت کنم🤓💁🏻♀️ تو اگر دغدغه ات مردم شام و یمن است من دلم پیش غریبیست که نامش وطن است🙃 (🦁🔥)
متاسفانه توی مدرسه ما بچه های بی فرهنگ و بی تربیت زیاد بود. یکی از همکلاسیهام، فامیلیش نقدی پور بود. اینقدر مسخره اش میکردن که گریه میکرد. هر دم و دقیقه صداش میکردن یا توی حیاط مدرسه، از این سر حیاط صداش میکردن، نقدی پور، نقدی پور، وقتی نگاه میکرد یا جواب میداد، میگفتن: پول نقد داری؟ بعد هم هر هر میخندیدن. یا یه دختر دیگه بود که مادرزاد یه گوشتی پایین گوشش آویزون بود اندازه بند انگشت. همش بهش میگفتن، منگوله ، منگوله گوش ، شنگول و منگول.
داستان پند آموز: دو دوست به نامهای جعفر میرزا و حشمت خان، با هم قصد سفر کردند. اندکی که از روستا دور شدند، حشمت خان یک درخت را به جعفر میرزا نشان داد و گفت: بیا برویم زیر آن درخت و ناهار بخوریم. جعفر میرزا هم قبول کرد و با هم به زیر آن درخت رفتند و نشستند و ناهار خوردند.
متاسفانه توی مدرسه ما بچه های بی فرهنگ و بی تربیت زیاد بود. یکی از همکلاسیهام، فامیلیش نقدی پور بود. ...
واقعا خانواده ها خیلی بیشتر باید برای تربیت بچه هاشون
وقت بزارن😑😑😑
یک عدد عاشقِ نودل هستم😋🍜 اگه تاحالا نودل نخوردی یا بنظرت خوب درست نکردی بگو دستورشو برات بفرستم🤗💙 خانوم سردفتر آینده😍📚 یکی از شانسای زندگیم این بود که شمال به دنیا اومدم🥲🌿 تو زمینه های زبان انگلیسی، ناخنکاری، شمع سازی، سنگ مصنوعی، کیک پزی و معرفی کتاب میتونم راهنماییت کنم🤓💁🏻♀️ تو اگر دغدغه ات مردم شام و یمن است من دلم پیش غریبیست که نامش وطن است🙃 (🦁🔥)