بعد از امتحان دانشگاه رفتم یه ضدافتاب خریدم ، میخواستم اسپری هم بگیرم زنگ زدم به مامانم که چه رایحه ای استفاده میکنه ، برگشت گفت ول کن برو خونه ناهار درست کن
بگم که خودش از هرعکلی که فکر کنید و کرم های خوب کم نمیذاره برای خودش
بعد تو خونه شوخی کردم گفتم امتحان فلان سوالو اشتباه نوشتم هی بدبخت برای دانشگاه رفتن هم پیری مغزت خرفت شده دیگه نمیفهمی و هی خندید
بعدم گفت بدبخت برو تو آیینه خودت رو ببین من جات بودم نمیخندیدم انقدر
بچه ها من واقعا باید با مامانم چیکار کنم؟ همش دلم میخواد یکی باشه فقط دوسم داشته باشه