2777
2789
عنوان

اصن نمی‌دونم چه مرگمه

54 بازدید | 1 پست

به خانواده خودم میرسم بی حوصله ترین میشم و اصن نمیتونم خودمو کنترل کنم برای خانوادم با کارای. مامانم الکی حرصی میشم اصن دست خودم نیس هر بار میگم این سری رفتم خونشون خوب باشم ولی نمیشه ...

حالا جالب اینجاس به خانواده شوهرم ک میرسم خود به خود آروم و مهربون میشم بعد اصن سه متر زبونم لال میشه هر کاری که بگن قبول میکنم و هر تیکه ای که میندازن و نمیتونم جواب بدم ولی در حالی که با خانواده خودم وحشی میشم 

یه بچه به ماهه دارم اصن نمیتونم مراقبش باشم تو خانواده شوهرم مثلا هر بار که میرم اونجا بچه ک خوابه پدر و مادر و خواهراش زوری بچه رو از خواب بیدار میکنن و من نمیتونم چیزی بگم 

چند روز پیش بچم خواب بود بغل پدر شوهر بعد میخواس چشماش و به فامیلشون نشون بده بچه رو بالا پایین میبرد و تند تند تکون میداد که بیدارشه بچم یکدفعه تو خواب پرید یه ساعت تموم گریه کرد خیلی دلم سوخت 

از خودم حالم بهم میخوره اصن نمی‌دونم چ مرگمه 

مادر خوبی نیستم برا اینکه کسی ناراحت نشه نمیتونم هر حرفی و به زبون بیارم مثلا نمیتونم بگم بچه لپاش میپاچه از لپ بوسش نکنید😔

چقد منی 

منم تا وقتی میرم خونه مادر شوهرم همه چی خوبه ارامش دارم اصلا عصبی نیستم حالم خوبه

میرسم خونمون مامانمم ک حرف میزنه میریزم بهم‌اعصابم خورد میشه انگار حرفاش مثل مته میمونه

خونه مادر شوهرم کار کردن برام سخت نیست

ولی خونه خودمون مامانم هعی میگه جارو اعصابم  بهم میریزه تا ی جارو بزنم و ظرف بشورم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792