😮😮😮 عین تو فیلما!!
ببین دوست عزیز همه چیز بیانگر اینه که واقعا قسمت هم نبودین! تو به سرنوشت و قسمت اعتقاد داری؟ قبول داری که همه چیز دست ما نیست و بخشی از این دنیا جبره؟ فکر میکنی فقط تو و عشقت هستین که بهم نرسیدین؟ تو دنیا کلی آدم مثل شما هست که عاشقانه همدیگرو دوست داشتن ولی بهم نرسیدن! اصلا میدونستی زیبایی عشق به همین نرسیدنش هست؟ منم یکی رو تا سرحد مرگ دوست داشتم ولی نشد باهم ازدواج کنیم جالبه که اسم اونم حامد بود! و همون زمان از ایران رفت، من بعد از یکی دو سال افسردگی شدید دوباره به زندگی عادی برگشتم و بعد از چهار سال هم خیلی سنتی با یه اقایی ازدواج کردم که بی نهایت شریف و انسانه، برای همین عاشقش شدم کم کم، صادقانه اگه بخوام بگم هرگز هیچکس رو به اندازه حامد دوست نداشتم ولی الان بعد از سالها مطمئن هستم که اگه باهاش ازدواج میکردم خوشبخت نبودم، تو زندگی زناشویی فقط عشق کافی نیست، گاهی تو مسیر زندگی اتفاقاتی میفته که حتی عشقت هم تبدیل به نفرت میشه، اگه غیر از این بود تمام اونایی که با عشق ازدواج کرده بودن خوشبخت بودن و ماها که سنتی ازدواج کردیم بدبخت! اما اگه سری به دادگاه های خانواده بزنی میبینی بیشتر کسایی که دارن طلاق میگیرن یه زمان عاشق سینه چاک هم بودن! همسر سابقت قطعا ادم خوبیه ولی من حس میکنم زندگیت باهاش پر از چالش می بود و آرامش نداشتی، راستی یه چیزی هم بگم این که یه پسر اون زمان یه خانم رو صیغه کرده یکم غیرعادیه! شاید بعدها تو زندگی با تو هم باز این کارو میکرد، اون موقع دیگه جوری میشکستی که نمیتونستی دیگه پاشی. دوست خوبم هیچکس جز خودت نمیتونه بهت کمک کنه، به خصوص اینکه اون اقا هم ازدواج کرده، از گذشته بیرون بیا و قدر همسرت رو بدون و سعی کن باهاش زندگیت رو از نو بسازی اما مادامی که حالت خوب نشده بچه نیار چون چاره کار بچه نیست.
دفتر گذشته رو ببند، برای دوست داشتن همسرت از همین فردا تلاش کن، اگه بخوای میشه چون زن ها هرکاری بخوان میتونن بکنن 💪🏽🫂💞