سلام سلام
خواهش میکنم تا اخر بخونید
ماجرا اینه که من امروز بعد از 3ماه که اقا دوره اموزشی سربازیش تموم شد باهاش رفتم دیت..ایشون 9سال از من بزرگتره و تا الان داشته درس میخونده
حالا داستان از اینجا شروع میشه که تو این 3ماه خیلی مشتاق بودیم که شرایطش اوکی بشه و ببینیم همو و هییچچ حرف بدی ازش نشنیدم..پسر متین و مودبیه و بجا حرف میزنه..
اما من برای اولین بار بارها بهش هم مستقیم هم نامستقیم گفتم بریم کافه اما امروز گفت منو اکثر کافه های فلان جا میشناسن بهتره امروز رو تو ماشین یکم دور بزنیم سری بعد میریم یجا دیگ
منم گفتم همه کافه های فلان جا تورو میشناسن..هرجا بریم یعنی تو اشنا داری؟!
{چون ی شهر باهم فاصله داریم..یعنی 20 دقیقه فاصلمونه و منظورش این بود شهر شما کافه ها منو میشناسن}
گفت تیکه انداختی؟گفتم نه اتفاقا درسته انداختم این تویی که تیکه گرفتی لطفا کامل بگیر
هیچی گذشتو این اقا اومد..برای اولین بار خب با این سنوسال حداقل ی شاخه گل برام میگرفتی..بالاخره اولین باره همو میدیدیم و خب به قول خودت خیلی بم علاقه داشتی
چیزیو زیرسوال نمیبرم و اصلااااا هم پرتوقع نیستم فقط دوس داشتم اینطوری میبود
کافه هم نرفتیم..فقط تو جاده و خیابون رانندگی کرد و 15مین هم یجا ایستاد
اصلااااااا از ماشین پیاده نشدیم
بعد این کلا خیلیییی کم زنگ میزنه..یعنی من زنگ نزنم زنگ نمیزنه یا خیلی کمه
چندتا از دخترای اشنامون و دوستامونم فالو داره و وقتی ازش پرسیدم گفت صرفا همو فالو داریم
توروخدا بم بگید چیکار کنم
من زیادی حساسم؟